تولد پرماجرای امیرحسین
امیر تولد پرماجرایی داشت .عجله داشت بیاد تو این دنیا و سه هفته زود به دنیا اومد .وزنش 2کیلو 80 گرم بود وخیلی ریزه و کوچولو بود.حدود ساعت 10 صبح به دنیا اومد و از همان لحظات اولیه تولد با چشمان درشت و زیبایش ما را مجذوب خودش کرد .اواخر شب متاسفانه حالش بد شد و بردنش بخش اطفال و من ازش جدا شدم . مامان جون رفت دنبالش و بابا موند پیش من و تا صبح هیچ کدام نخوابیدیم و نگران و مخفی از هم گریه میکردیم. من درد سزارین یادم رفته بود و نگران بودم .امیر صبح به یه بیمارستان دیگه منتقل شد مامان جون وبابا هم همراهش رفتند و من تنها موندم و نگران از حالش . دکتر منو مرخص کرده بود اما من تنها مانده بودم و فقط گریه میکردم تا اینکه مادربزرگ(مامان بابا) اومد و من فقط تو بغلش زار زدم. رفتیم پیش دکترم که وضعیت امیر رو برامون گفت و من تازه فهمیدم که امیرم عمل داره .بتابه حال فتق دیافراگم به گوشم نرسیده بود اما حالا پسرمون این مشکل رو داشت وباید عمل میشد . حرف های دکتر که سعی میکرد منو آروم کنه بیفایده بود. در هر حال با مادبزرگ وباباجون (بابای مامان)رفتیم خونه .تا خونه فقط اشک ریختم و نمیدتنستم حال امیرحسین چطوره.