amirhosein

amirhosein جان تا این لحظه 13 سال و 8 ماه و 25 روز سن دارد

ادامه تولد پرماجرای امیرحسین

و اما ادامه داستان تولد پرماجرای امیرحسین....

خلاصه میکنم چون تا امیر عمل شه لحظات خیلی سختی به من و باباش گذشت که امیدوارم هیچ مامان و بابایی تجربه نکنند. خیلی سخته به آدم بگن که خیلی به موندن بچه تون امید نداشته باشین و معمولا بچه هایی که این مشکل (فتق دیافراگم) را دارند بعد از عمل زنده نمیمونند . اما خدا خواست و دعاهای من و بابا علی و خانواده هامون نزد خدا مستجاب شد و به یاری خدا و تلاش دکتر ناظم که واقعا جراح باتجربه و دلسوزی بود و تمام تلاشش را برای ماندن تو کرد ، خدا دوباره امیر رو به ما برگرداند.امیرحسین 3روزه بود که عمل شد و خداراشکر بعد از عمل هم مراحل بهبودی رو سریع طی کردی و 12 روز بعد از عمل او را به خانه آوردیم و شادی ما کامل شد .

اما متاسفانه یک هفته بعد از مرخص شدن از بیمارستان امیرجون ریه اش عفونت کرد و دوباره مجبورشدیم ببریمش بیمارستان و حدود 1 هفته دوباره پسرکوچولومون رفت توی دستگاه و دوباره روزها و شب های خیلی بدی به ما گذشت ، به خصوص 24 ساعت اول بستری شدنش که به دستور دکتر نباید شیر میخورد و فقط گریه میکرد و من هم بالای سرش گریه می کردم. درهرحال بازم به لطف خدا پسر مون خوب شد و شادی دوباره به خونمون برگشت .

البته امیر جان تا 1 سالگی یه مشکل دیگه هم داشت و دکتر گفته بود اگه برطرف نشه نیاز به عمل داره و تا 1 سالگی ما همچنان درگیر بودیم و شب های زیادی را با پسرمون که از درد ناله میکرد تا صبح سرکردیم و بلاخره چند روز مونده به یک سالگی اش دوباره توسط دکتر ناظم عمل شد و خداراشکر این یه عمل رو هم به خوبی پشت سر گذاشت و یک روزه از بیمارستان مرخص شد . و ما تولد 1 سالگی امیرجان را در حالی جشن گرفتیم که امیرجون ما کاملا سالم بود و دیگه هیچ مشکلی نداشت و این تنها آرزوی من و بابا علی بود .

حالا امیرحسین 2 سال و 8 ماهشه و کاملا صحیح و سالمه و دیگه هیچ مشکلی نداره و هیچ فرقی هم با بچه های دیگه نداره و فوق العاده باهوش و فعاله .


تاریخ : 25 فروردین 1392 - 01:09 | توسط : امیر | بازدید : 506 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

تولد

تولد پرماجرای امیرحسین

امیر تولد پرماجرایی داشت .عجله داشت بیاد تو این دنیا و سه هفته زود به دنیا اومد .وزنش 2کیلو 80 گرم بود وخیلی ریزه و کوچولو بود.حدود ساعت 10 صبح به دنیا اومد و از همان لحظات اولیه تولد با چشمان درشت و زیبایش ما را مجذوب خودش کرد .اواخر شب متاسفانه حالش بد شد و بردنش بخش اطفال و من ازش جدا شدم . مامان جون رفت دنبالش و بابا موند پیش من و تا صبح هیچ کدام نخوابیدیم و نگران و مخفی از هم گریه میکردیم. من درد سزارین یادم رفته بود و نگران بودم .امیر صبح به یه بیمارستان دیگه منتقل شد مامان جون وبابا هم همراهش رفتند و من تنها موندم و نگران از حالش . دکتر منو مرخص کرده بود اما من تنها مانده بودم و فقط گریه میکردم تا اینکه مادربزرگ(مامان بابا) اومد و من فقط تو بغلش زار زدم. رفتیم پیش دکترم که وضعیت امیر رو برامون گفت و من تازه فهمیدم که امیرم عمل داره .بتابه حال فتق دیافراگم به گوشم نرسیده بود اما حالا پسرمون این مشکل رو داشت وباید عمل میشد . حرف های دکتر که سعی میکرد منو آروم کنه بیفایده بود. در هر حال با مادبزرگ وباباجون (بابای مامان)رفتیم خونه .تا خونه فقط اشک ریختم و نمیدتنستم حال امیرحسین چطوره.


تاریخ : 02 تیر 1391 - 01:19 | توسط : امیر | بازدید : 545 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

به نی نی پیج خوش آمدید

به Nini Page خوش آمدید.

امیدواریم بتوانیم خدمات مطلوب و مورد نظر شما را ارائه کنیم.

ما را از نظرات خود آگاه کنید.

روابط عمومی نی نی پیج

pr@ninipage.com

این بلاگ در روز پنجشنبه 01 تیر 1391 ایجاد شد.

می توانید نوشته و عکس و فیلم های مربوط به کودک خود را در این بلاگ منتشر نمائید.

اگر نیاز به راهنمائی دارید روی لینک های زیر کلیک کنید:


تاریخ : 01 تیر 1391 - 09:57 | توسط : امیر | بازدید : 542 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید